معنی سعید ابراهیمیفر
حل جدول
از بازیگران فیلم جینگو (روایت معلق)
فیلمی از سعید ابراهیمیفر
نار و نی، مواجهه
مواجهه
نار و نی
لغت نامه دهخدا
سعید. [س َ] (اِخ) ابن الحکم مکنی به ابی عبداﷲ. رجوع به ابن ابی مریم سعید... شود.
سعید. [س ُ ع َ] (ع اِ) چهاریک خشت خام. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
سعید. [س َ] (اِخ) ابن مسعده المجاشعی. رجوع به اخفش اوسط شود.
سعید. [س َ] (اِخ) ابن وهب. رجوع به ابوعثمان سعیدبن وهب شود.
سعید. [س َ] (اِخ) یعقوب مکنی به ابوعثمان. رجوع به ابوعثمان دمشقی شود.
سعید. [س َ] (اِخ) ابن البطریق. رجوع به ابن بطریق... شود.
سعید. [س َ] (اِخ) ابن ابی عروبه. رجوع به ابن ابی عروبه و ابوالنضر شود.
سعید. [س َ] (اِخ) ابن اوس. رجوع به ابوزید سعیدبن اوس در همین لغت نامه شود.
سعید. [س َ] (اِخ) ابن اسماعیل حیری مکنی به ابوعثمان. رجوع به ابوعثمان حیری شود.
فارسی به عربی
بشوش، سعید، مبشر بالخیر
عربی به فارسی
خوش , سعادتمند , خوشحال , شاد , خوشوقت , خوشدل , خرسند , راضی , سعید , مبارک , فرخنده
معادل ابجد
693